گل پسر ما پرهامگل پسر ما پرهام، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

حرفهای بابایی (پرهام و بابائیش )

میلاد دو نور مبارک

 بهار بی خزان، روی محمد بهشت جاودان، کوی محمد معطر ساخت گلزار جهان را شمیم تار گیسوی محمد عرض تبریک و تهنیت به مناسبت میلاد با سعادت بهانه هستی خاتم الانبیا حضرت محمد صل الله علیه و آله وسلم و همچنین میلاد فرخنده  حضرت امام جعفر صادق علیه السلام  خدمت آقا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و تمامی مسلمانان و شما دوستان گرامی ...
30 بهمن 1389

یک نقاشی

 این نقاشی در بزرگترین مسابقه نقاشی بابا مامان ها شرکت داده شده ... چه تضادی توی این نقاشی دیده میشه ؟ کودک درون من چه ها که نکرده ! اینم لینک نمایشگاه عکس ها   http://zahra1389.persianblog.ir/page/paint پی نوشت : با تشکر از مادر گرامی زهرا نازنازی که این بازی قشنگ را معرفی و کارگردانی کردند و قرار شده به بهترین نقاشی جایزه ایی نفیس به رسم یادبود داده نشه چون از اول هم گفته شده بود این صرفا یک بازی وبلاگی است ! وهدف مقایسه نقاشیها نیست . ( خیالتون راحت شد...! ) اما نفس کار زیبا بود و امیدوارم باز هم در قالبی نو تکرار شود و تعداد شرکت کنندگان هم بیش از این ها باشد   &n...
28 بهمن 1389

راه هاي كسب آرامش

  1 -   جلوی گریه خود را نگیرید و گهگاهی گریه کنید.   2-  افراد آرام دائم  به خود می گویند که برای تغییر گذشته کاری نمی توان انجام داد پس باید از ادامه زندگی لذت   برد.   3-  حداقل روزی 15 دقیقه را در سکوت کامل بگذرانید و به آنچه که می خواهید در زندگی به دست آورید فکر کنید.   4-  هنگامی که احساس می کنید ذهنتان پر از افکار گوناگون است و هیچ جای خالی در آن وجود ندارد با قدم زدن سعی کنید ذهن خودتان را خالی کنید.   5-   به کودکان نگاه کنید و ببینید چگونه از زندگی لذت می برند. زندگی با...
28 بهمن 1389

معلم من

منم مثله همه باباها دلم میخواد فرزندم روز به روز ترقی کنه و باعث افتخارم بشه ...   شاید این حرف الان برام زوده و خنده دار به نظر برسه ...و بگید مگه پرهام چند   سالشه حالا..! ولی شما که  نمی دونین وقتی یک چیز جدید یادش میدم  و درست انجامش میده چه لذتی داره ... به خصوص تو این سن .  چند شب پیش طبق معمول بی مقدمه سبد آجرهای اسباب بازیشو وسط خونه   ولو کرد... من و مامانش هم با اینکه این خرت و پرتهای خونه  زیاد فرو رفته کف  پامون بازم به یک دندون غروچه کفایت کردیم و ریختیم تو دلمون و توی ذو...
27 بهمن 1389

بعد چهارم اشیا...

هنوز پرهام معنی و مفهوم حرفهای باباشو که نمیفهمه ولی نمیدونم چرا وقتی باهاش حرف میزنم ساکت تو چشمام نگاه میکنه و تا جملم تموم میشه شروع میکنه به تعریف ...! شاید میگه اگه توفهمیدی منم فهمیدم...! اگه تو بلدی حرف بزنی من از تو قشنگتر حرف میزنم ... اشاره میکنه به یک چیزی و میگه بیا بازی ...! یعنی این قدر حرف نزن پاشو عمل کن ...!  تا حالا فکر میکردم از اشیا دور و ورمون به نحو احسن استفاده میکنیم ولی پرهام از " بعد چهارم اشیا"استفاده میکنه : مثلا قابلمه شده بهترین وسیله زیرپای ایشون برای روشن کردن لامپها ...پشتی و بالش برای ساختن مسکن مهر ...! جاروبرقی بهترین وسیله برای سواری ... کن...
27 بهمن 1389

یک سفر

ما در هفته گذشته یک سفر کوتاه به تهران و کرج داشتیم . تهران خونه خاله  پرهام وکرج خونه عمه پرهام ... بد نبود در کل خوش گذشت با اینکه ما هر جا   میرفتیم برف و بارون دنبالمون میومد و بیشتر توی خونه تشریف داشتیم..! نکته جالبش لحظه ورودمون به خونه ها بود و هیجان پرهام از دیدن این همه  وسایل خونه که دم دستش بود...! و من و مامانش که بی رحمانه هر چه بود  به بالاترین نقطه انتقال میدادیم جوری که صاحب خونه هم دستش نمیرسید...!  بیچاره تلویزیون ال ای دی خاله اولش چقدر نو بود...! البته تنها تلفات ما اونجا  شکستن یک پارچ آب و یک استکان بود که به قول معروف اونم قضا بود که زد ...
27 بهمن 1389

برگزاری یک مسابقه نقاشی برای بچه های دیروز

  از شما دوستان عزیز ( پدر و مادر امروز ، کودک دیروز ) دعوت میکنیم توی این مسابقه نقاشی شرکت کنید . با کلیک بر روی لینک زیر توضیحات کامل را ببینید و بخوانید . لطفاً تنبلی را کنار بذارید و شرکت  کنید . لااقل مطمئن هستید نقاشیتون  پخش میشه و حسرت به دل نمی مونید !  در ضمن اینجوری دوستان جدیدی پیدا میکنید و وبلاگتون پر بازدید میشه ...   zahra1389.persianblog.ir/post/137      ...
27 بهمن 1389

هنر نمایی بابا

 از اونجاییکه که بابایی تو همه کارها یک دستی داره و از هر انگشتش یک آچاری میزنه بیرون !(فکر نکنی مثل کاراگاه گجتم !) ایندفعه قیچی و شونه را برداشت و به کمک مامانی بعد از یک تلاش قابل تحسین ! تونست یک ذره به اون موهای ژولی پولیت سروسامونی بده ! همش تو این فکر بودم اگه ببریمت سلمونی چه بلایی سر اونجا میاری ! خلاصه خیلی هم بد نشد یعنی کلی خوشگل شدی و منم به خودم امیدوار شدم و  اگه دستم پر بشه شاید یه روز یک آرایشگاه مخصوص نی نی ها افتتاح کنم ! دیشب دوربینم شارژ نداشت . حتما یک عکس قشنگ ازت میگیرم تا شاهکار بابایی را همه ببینن!  بعدا نوشت : اینم دو تا عکس . چطوره ؟ عوا...
26 بهمن 1389

ولنتاین و سالگرد تولد مامانی

  پرهام عزیزم . امروز یعنی بیست و پنجم بهمن سالگرد تولد مامانیه . و بنا بر روایتی روز عشاق یا همون ولنتاین هم است . البته بعضی ها روز بیست و نهم بهمن را ولنتاین میدونن ! ولی ما پامونو میکنیم تو یک کفش و همین امروز را تایید میکنیم . چون وبلاگ مال تویه از عشق تو مینویسم ! اینجا می نویسم عاشق چیا هستی وبگم پسر من هم جزء عشاق هست و پیش بقیه نی نی ها کم نیاری ...منتها نه ازاون عشق ها... بلکه عشق به مامانی و بابایی به معنای کامل کلمه ... " بی تو هرگز ..."    و عشق به بازی ... عشق به خرابکاری . عشق به کنجکاوی متمایل به فضولی! عشق به ضد حال (موقعی که ...
25 بهمن 1389

تولد مامانی مبارک

  یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه میکنی؟ مادرش گفت: چون من زن هستم. پسر بچه گفت: من نمی‌فهمم! مادر گفت: تو هیچ‌گاه نخواهی فهمید. بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید که چرا مادر بی‌دلیل گریه میکند؟ پدرش تنها توانست به او بگوید: تمام زنان برای «هیچ چیز» گریه میکنند. پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل شد ولی هنوز نمی‌دانست که چرا زنها بی‌دلیل گریه میکنند. بالاخره سوالش را برای خدا مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را میداند. او از خدا پرسید: خدایا، چرا زنان به آسانی گریه میکنند؟  خدا گفت: زمانی که زن را خلق کردم میخواستم او موجود به خصوصی باشد...
24 بهمن 1389